سفارش تبلیغ
صبا ویژن
ترس با نومیدى همراه است ، و آزرم با بى بهرگى همعنان ، و فرصت چون ابر گذران . پس فرصتهاى نیک را غنیمت بشمارید . [نهج البلاغه]
 
پنج شنبه 89 آبان 6 , ساعت 12:9 صبح

روز قسمت بود ، خدا هستی را قسمت می کرد . خدا گفت : چیزی از من

 بخواهید هر چه که باشد شما را خواهم دادسهم تان را از هستی طلب کنید

 زیرا که خداوند بسیار بخشنده است.

 

و هر که آمد چیزی خواست یکی بالی برای پریدن و دیگری پایی برای دویدن . یکی جثه ای بزرگ خواست و آن یکی چشمانی تیز . یکی دریا را انتخاب کرد و یکی آسمان را .

دراین میان کرمی کوچک جلو آمد و به خدا گفت : خدایا من چیز زیادی از این هستی نمی خواهم نه چشمانی تیز و نه جثه ای بزرگ ، نه بالی و نه پایی نه آسمان و نه دریا ، تنها کمی از خودت ، تنها کمی از خودت را به من بده .

و خدا کمی نور به او داد .

نام او کرم شب تاب شد .

خدا گفت : آن نوری که با خود دارد بزرگ است . حتی اگر به قدر ذره ای باشد . تو حالا همان خورشیدی که گاهی زیر برگی کوچک پنهان می شوی .

و رو به دیگران گفت : کاش می دانستید که این کرم کوچک ، بهترین را خواست زیرا از خدا جز خدا نباید خواست .

هزاران سال است که او می تابد روی دامن هستی می تابد وقتی ستاره ای نیست چراغ کرم شب تاب روشن است و کسی نمی داند که این همان چراغی است که روزی خدا آن را به کرمی کوچک بخشیده است



لیست کل یادداشت های این وبلاگ